*1
رقصاند ولی محترمانه، مارا
چرخاند کران تا به کرانه، مارا
آنقدر برای زندگی جنگیدیم
تا کُشت به رسم خود زمانه، مارا
*2
از عشق تو لبریز شده پاییزم
با غصه گلاویز شده پاییزم
آمیخته با عطرِخوشِِ گندم و سیب
بس وسوسه انگیز شده پاییزم
*3
فرسود در این کالبدِ خسته تنم
از تاب و تبِ عشق دگر دَم نزنم
نه طاقت دل سپردنی هست مرا
نه اینکه دوباره از کسی دل بکنم
*4
بگذار که از هستی تو هست شوم
آنقدر بنوشمت که تا مست شوم
ای عشق بگو برای دیوانگی ام
راه دگری جز این اگر هست، شوم
*5
ای عشق کمی با دل ما راه بیا
با خسته ی نیمه راه ، گهگاه بیا
گاهی به نگاهی دلمان شاد شود
من عبد خطاکار، تو کوتاه بیا
*6
همچو زخم کهنه ای بر سینه ام
با توام ای غم ،غمِ دیرینه ام
برگ سبزی تحفه ی درویش بود
قلب ناقابل ولی بی کینه ام
بارها در خود شکستم نازنین
تو ندیدی من همان آیینه ام
از میان روزها ی بی کسی
شنبه نه،یکشنبه نه ، آدینه ام
غوطه ور گشتم در این دریای عشق
من کجا گم کرده ام گنجینه ام؟
از غم نامردمی پشتم شکست
من نه آن رستم نه آن تهمینه ام
*7
گاهی به غزل خوانم و گاهی به ترانه
هر لحظه تو را یاد کنم محترمانه
شاید که بر آورده شود نذر و دعایم
خواهم ز خدا مهر تو را ملتمسانه
هر چند که دوری ز من و خاطره هایم
نقشی ز تو بر قلب کشم شانه به شانه
گلواژه ی شعرم شوی و جلوه نمایی
خوب است شوی قافیه، بی عذر و بهانه
یک هم نفسِی خوب بمانی تو برایم
همراهِ من ای کاش بدونِ چک و چانه
چون تازه نهالم که به امید بهار است
شاید که زند مهر تو اینبار جوانه
*8
باید امشب به خودم یک سر و سامان بدهم
به دلِ سر به هوا درسِ فراوان بدهم
کاش میشد که دوباره به عقب برگردم
بنشینم به خودم فرصت جبران بدهم
غصه را دور کنم از دلِ غمدیده ی خود
عقل را باز کمی مهلتِ جولان بدهم
گفت از عشق حذر کن که غرامت دارد
چینِ صورت شده تاوان به چه تاوان بدهم
کاش تا دیده ببارد ،ببرد سیل مرا
وقت آنست به دل جرات طغیان بدهم
وای از تلخی ایام که اینطور گذشت
مصلحت نیست که جان جز ره جانان بدهم
گرچه دلگیرم و غمگینم و رنجیده ولی
تا نفس هست به این غائله پایان بدهم
*9
من برایت واژه های بی بدیل آورده ام
جمله های ناب، پر معنا ،شکیل آورده ام
ای به قربانت شوم دارالشفایم می شوی
بر ضریحِ چشمِ تو دل را دخیل آورده ام
نذر کردم تا بریزم زیر پایت هرچه هست
آرزوها را به جای اسمعیل آورده ام
تا تو را دیدم شدم مست از وجودت ای عزیز
پس می و ساقی و ساغر بی دلیل آورده ام
عشق را در جمله ای کوتاه معنا میکنم
قدر عشقم را بدان ،عشق اصیل آورده ام
.قلب من بیمار شد از دردِ بی مهریِ تو
عشق را درمانِ این قلبِ علیل آورده ام
گرچه منزل بس دراز است و عطش در دل ولی
"دست ما کوتاه و خرما بر نخیل" آورده ام
*10
چرا دل کنده است از من ،چرا یادم نمی آید
که صد زخم است بر این تن ،چرا یادم نمی آید
فراموشی گرفتم پس چرا از خاطرم رفته
که او یار است یا دشمن ،چرا یادم نمی آید
شدم آواره از شهرم ، امان از بیمِ رسوایی
چه ننگی بود بر دامن ،چرا یادم نمی آید
به خود می لولم از وحشت،تنم از زخم میسوزد
شدم از درد آبستن چرا یادم نمی آید
خیالم می شود چرکین،محبت کرده است آیا
به قدر ذره ای ارزن،چرا یادم نمی آید
چرا سرد است دستانش که حاشا می کند من را
دلش سنگ است یا آهن ،چرا یادم نمی آید
کجای این غمستانم چرا پایان نمی یابد
چنین دلشوره های زن ،چرا یادم نمی آید
*11
گفتی به منِ ساده که مثل ِمَردم
چون تکّه ی آهنم، زُمُختم سردم
رفتی به سراغ عشق ای دل ، من هم
دیری ست که بیهوده پی ات می گردم
عالی بانوی مهر و اندیشه بمانید به مهر
خانم آزیتا عبدالله پور بهترین شاعری بوده تو عمر دیدم از نظر من بهترین هستند و بی همتا من با افتخار به خانم عبدالله رای میدم هزاران لایک داری بهترین ها رو براتون ارزومندم
هزاران درود فاخر تقدیم بانوی فرهیخته خانم آزیتا عبدالله پور اشعارتان دلنشین و بسیار عالی، عارفانههای احساستان همچون روشنای خورشید جاودانه، آسمان اندیشهتان زلال و قلمتان همیشه شکوفا و مملو از چکامههای شاد بهاری، پایدار باشید به مهر
مثله همیشه عالی
شعر هاتون عالیه