مجله الکترونیک خوابگردها

مجله الکترونیک خوابگردها

آثار نویسندگان همراه با کتب مشترک و مجله الکترونیک خوابگردها
مجله الکترونیک خوابگردها

مجله الکترونیک خوابگردها

آثار نویسندگان همراه با کتب مشترک و مجله الکترونیک خوابگردها

سید هاشم موسوی-17


*1

 

گر تو خواهی میروم از این دیار

میکنم ویرانه ها باغ انار

تا رسانم در شب یلدا تورا

درّ و گوهر های زیبا، نار نار

 

میروم تا انتهایِ جاده ها

تا بگیرم از دلِ خورشید، رنگ

میروم آنجا که شبها پر غم است

تا بیارم ابرهایش را به چنگ

 

میروم تا ابتدای این جهان

من بگیرم سیب را از آن زمان

صبح فردا در سر راهت نهم

تا شوم در چشم تو یک مهربان

 

در شبی آیم بخوابت نازنین

تا بسازم عشق و رویایی چنین

بالِ پروازت دهم چون قو شوی

یک فرشته باشی اما در زمین

 

میروم تا هند و چین تا نپال

تا بیارم هر چه باشد قیل و قال

میروم کوه و در و دشت و سما

گنج قارون آورم بهرِ وصال

 

میروم شب بو شوم من در پگاه

خوشه خوشه گل همی باران دهم

یاد قولم در نگاهم تازه شد

آمدم تا زیر پایت جان دهم

 

  

 

 

*2

 

آخر این تارِ دلم می‌زند آهنگِ فراق

میروم تا بِکَنم جانِ عبث کنجِ اتاق

نعره یِ بی کسی ام را نشنیده است کسی

بختِ من شوم و سیه گشت به مانند کلاغ

دست بر دامن سلطان خراسان شده ام

داخل صحن دعا کردم و زاری به رواق

منم آن سنگ صبوری که شکستی به هوس

من چگویم نشود تلخ و خوش آید به مذاق

عمر من رفت و بمانده است همین شعر و غزل

حرفِ دل چون مثلِ سوره یِ یاسین و الاغ

عذر تقصیرِ منِ شاعرِ مجنون، بپذیر

کلماتم همگی ذوب شد از این همه داغ

 



*3

زندگی طنز فرورفتن ماست

در درون غم تنهایی خویش

زندگی لحظه ی بودن و نبود

خنده هایش کم و غمهایش بیش

زندگی عاشق گل بودن و بس

تو بمانی و دلت کنج قفس

فصل پاییز شود عشق ولی

ببرد آتش جان سوز هوس

زندگی نعره ی مستانه زدن

بوسه ی شمع به پروانه زدن

در سیاهی ی شب و ظلمت و غم

ببرد عرش یکی بوسه صنم

زندگی فرصت خوبی و وفاست

تا بدانی که بدی رو به فناست

زندگی کن تو در اکنون، نه محال

صبحِ فردا که نیاید در فال

 

 


 

*4

 

مستعمره شد جان و تنم رفته قرار

با هر نفسی کوره ی دل شد تبدار

  گفتن که ندارد این همه در بدری 

پاییز شدم فصل خزان حالم زار 



 

*5

 

لبخندِ اجاره ای بگو سیری چند

مانده است گلوی چاکمان مشتی پند

غمها به دلم پادشاهی کردند

جانم به جفای عشق مانده است به بند

 

 

 

 *6

 

از دور تو را شبیه رویا دیدم

بی غل و غش و رفیق و همپا دیدم

نزدیک شدم، بال و پرم سوخت و من

چون کور دلی که زشت زیبا دیدم

 

 

 

 

*7

 

صبحت بشود چون عسل و قند به کامت

از راه بسی دور کنم روی سلامت

در مزرعه ی صبح نروید گل نومید

دنیا بشود با گلِ امّید بنامت



 

*8

 

قفس را ترک باید کرد و با چتری به باران زد

و احساس و هوس ها را رها این دل به طوفان زد

شبی با یک بغل ژاله روی دیدار سوسن ها

طلوعی را کنار لاله ها جامی ز ایمان زد

 

 

 

 

*9

 

آرامشِ قلب من همان یک لبخند

عاشق شدنت بود تمامش ترفند

دیگر نه که قلبم، همه جانم ضربان

شیرین شود این میوه یِ دل از پیوند

 

 

 

 *10

 

با یادِ تو دیوانه شدم ، میلِ سخن نیست

در پیله چو پروانه شدم، میلِ سخن نیست

عمری است که من منتظرم در طلبِ عشق

وامانده و ویرانه شدم، میل سخن نیست



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد