مجله الکترونیک خوابگردها

مجله الکترونیک خوابگردها

آثار نویسندگان همراه با کتب مشترک و مجله الکترونیک خوابگردها
مجله الکترونیک خوابگردها

مجله الکترونیک خوابگردها

آثار نویسندگان همراه با کتب مشترک و مجله الکترونیک خوابگردها

علی سبزی پور-17

 

*1

 

خدایا شاعر و برهان تو هستی

کلام جاری دوران تو هستی

بکش پرده تو از چشمان( تاری)

که نور چشم بیداران تو هستی

 

 

*2

                                    

بهار زندگیست یکتاست مادر

به هر جا غم بود آنجاست مادر

اگر پرسیدی از خود حال او را

دعای پشت سر آنجاست مادر

 

  

 

 *3

من آن آواره ام در کوی دلبر

که مژگان میکشم بر روی دلبر

بریده طاقتم اما مدارا

کنم با تاری از گیسوی دلبر

 


 * گرین

 

ای گرین ای کوه پر آوازه ام

ای پر از عطر و هوای تازه ام

ای سرای قوم من کوه گرین

بوسه بر آن سخرهایت نازنین

افتخار مردمان لک زبان

مردمان ساده و شیرین بیان

مردمان سخت چون آن قله ات

همچو شیر در کوه کناران خفته ات

سربلندی و پر از مهر و شکوه

با تو هستم چون گذشته کوه به کوه

نام تو شعر و سرود و قصه است

بهترین لا لایی این خته است

مادران گفتند تو را با کودکان

چون درودی در دعایی بی کران

سنگ تو آبادی و اجدادی است

شاهد جنگ و عزا و شادی است

سر بلند باشی و نامت جاودان

بوسه ات بر تارک هفت آسمان

 

 

*4

 

مستم نتوانم که دعایت بکنم

از بند دلم دور و رهایت بکنم

ترسم ببرم نام خدا را به زبان

آواره ی بی هر دو سرایت بکنم

 

*5

 

گر تو یارم نشوی توبه ز کویت بروم

از سر سودای عشق و گل رویت بروم

ندهم در همه عمرم دگر این دل به کسی

تا که ناکام از لب عربده جویت بروم

 

 

*6

همه شب سکوتم به آهی شکست

توان و طاقتم به کاهی شکست

بماندم نیامد به دیدار من

دلم از سوال چه خواهی شکست

 

 

*7

رفته ای از دیده تا با دل گرفتارم کنی

در هوای انتظار مجنون و بیمارم کنی

بی تو من دیوانه ام هرگز نمیگیرم قرار

حیف باشد این چنین رسوای بازارم کنی

 

*8

 

عشق گاهی باده خواری میکند

دوری از حال خماری میکند

تا سحر با می گساران همنشین

صبحگاه توبه و زاری میکند

 


*9

 

بروجرد شهر مشتاقان دین است

عقیقی سبز بر خاک زمین است

بروجردی همان پیشوای عالم

سرایش این دیار نازنین است

زبان مردمش شیرین چو فارسی

که گویی بهترین گویش همین است

به ونایی و گل دشت و کپرگه

شکوهش خرم و صدق برین است

به دشت . سیلاخوری آباد دارد

غرورش هیبت کوه گرین است

به ایران شهرتش فرزانگان است

چرا چون شهد علمش بهترین است

بروجرد را به جان و دل سپارید

که خاکش لایق صد آفرین است

 

*10

 

برخیز و ببین باده فروش آمده است

از قوت می خمره به جوش آمده است

تو برو در صف مستان مدد خواه بایست

تا به ساقی برسی نوبت نوش آمده است

 

 

*11

 

الا ای ساقی دیرین چرا کردی فراموشم

من آنم کز خم یادت شراب دی مینوشم

مکن کاری که امروزم شود قربانی فردا

بسوزان دل که گرمایش برد سردی آغوشم

 

 

 

*12

 

بروجرد در کف دست گرین است

دیاری ماندگار و نازنین است

بگو تاری تو در وصفش رباعی

که خاکش لایق صد آفرین است


     

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد