مجله الکترونیک خوابگردها

مجله الکترونیک خوابگردها

آثار نویسندگان همراه با کتب مشترک و مجله الکترونیک خوابگردها
مجله الکترونیک خوابگردها

مجله الکترونیک خوابگردها

آثار نویسندگان همراه با کتب مشترک و مجله الکترونیک خوابگردها

لاله جافی-17

*1

 

یک‌شب بیا به بزم من و ترک ناز کن

بیرون مرا ز ورطۀ سوز و گداز کن

گر سرو جلوه کرد و بر افراشت قامتی

شرمنده اش به جلوۀ قدّ دراز کن

با شمع هم بگو که ببند آن زبان سرخ

کمتر به نور و سایه تو افشای راز کن

خواهی که چشم بسته شود نرگس از حسد

از خواب ناز دور شو و چشم باز کن

با دیگران نه صلح بیاور نه جنگ پیش

تنها مدام بر سر من ترکتاز کن

هستند مهر و قهر تو یکسان به چشم من

بزم مرا اسیر تب سوز و ساز کن

کردم دعا برای تو در خلوت اینچنین:

یارب نگاه یار تو عاشق نواز کن

 

 

  

 

 

*2

 

اگر در ره عشق صادق شویم

هوا دار یاران عاشق شویم،

کلید بهشت است در دست ما

شود باز هر راه بن بست ما

 

 

*3

 

کنون که دشت پر از جای پای پاییز است

کبوتر دل من در هوای پاییز است

به سان رنگرزی آسمان به جامۀ برگ

زده است رنگ‌ و روان پابپای پاییز است

به حیرتم دل شاعر دگر چرا اینقدر

اسیر منظر و حال و هوای پاییز است!

به مهرگان و به یلدا اگر کنید نگاه

دو فصل فاصلۀ دلربای پاییز است

نزول برف زمستان و بانگ رعد شدید

یقین که مرثیه ای در رثای پاییز است

انار سرخ و تمام مرکبات لطیف

مواهبی ز عطا و لقای پاییز است

گر این غزل شده دلکش عجب مدار ای دوست

که حرف حرف لطیفش برای پاییز است

 

 

 

 

 

*4

 

پس از او نظامی چه شیرین سرود

ز فرهاد و شیرین هنرها نمود

خداوند اندرزها سعدی است

که برتر ز هر قبلی و بعدی است

 

 

*5

 

رد شد از کوچه ی حیرت‌زده شهریور ما

یار بدعهد سر وعده نیامد بر ما

گرمی و خشکی و تنهایی و دلتنگی بود

اول تیر شما آخر شهریور ما

در شگفتم که فلک دید ولی رحم نکرد

آه و فریاد فزون از حد و چشم تر ما

خبری نیست ز سیمرغ و هما بلکه شده

 نالۀ بوم طنین افکن بام و در ما

دلخوش ام باز به پاییز که مهرش پیچید

همچو خورشید در آبان شما، آذر ما

پیش آن پیکر سیمین و دو زلف زرین

سخت بی ارزش و قیمت شده سیم و زر ما

تو که پیمان‌شکنی نقل مکن از سعدی:

«نتوان برد هوای تو برون از سر ما»

باز گرد از ره و مشکن دل عاشق اینقدر

تازه کن از نگهی شادی و شور و شر ما

 

 

 

 

*6

 

ره عشق را شاعران حکیم

نشان می دهند از زمان قدیم

از آغاز فردوسی پاکزاد

چه خوش عشق میهن به ما یاد داد

 


*7

 

می نویسم امشب ای ایران برایت نامه ای

نامه ای در قالب شیوا و شیرین چامه ای

می‌نویسم باتوهمدردم که درتاریخ خویش

بار ها افتاده ای در دست هر خودکامه ای

مانده درچاه خشونت ازبرادر خورده زخم

یوسفی بودی بتن پوشیده خونین‌جامه‌ای

می‌نویسم درد‌هایت را به‌اشک‌وخون همه

گر بدست من دهد تاریخ، کِلک و خامه ای

ناصحانت داده ملت را فریب از راه جهل

خلق پندارند هریک را چنان علامه ای

علم لازم باشد و تقوا به سان مولوی

نه سری از مغز خالی پر کند عمامه ای

کشته ی نفس خسیس حاکمانی ای وطن

بود اگر امّاره ای و هست اگر لوّامه ای

فقر برکشورچنان حاکم‌شده کاین مفلسان

نه به سفره یافته نان نه به تن پیژامه ای

غم مخور روزی رهایی یابی از بیم سقوط

آید از بهر نجاتت خاصه ای یا عامه ای

 

 

 

*8

 

درود خدا بر همه شاعران

که دادند از این درسها بیکران

اگر ما از ایشان اطاعت کنیم

یقین دان که کسب سعادت کنیم

*9

 

بیا ای نازنین یک صبحدم مهمان من باش

من از آن تو ام تو نیز هم از آن من باش

من این‌جان رانثارت می‌کنم ازجان و ازدل

فقط لطفی کن و خود دلبر جانان من باش

منم آن بلبل عاشق که خوانَد نغمه از دل

تو هم با جلوه کردن نوگل بستان من باش

مکن دوری که می‌میرم اگر روزی نباشی

تو ای جانان در این غربت به فکر جان من باش

صفای سینه را سازم قفس از بهر مهرت

درون قلب پاکم مرغ‌خوش‌الحان من باش

سحرگاهی که نوشم‌چای ونرمش گرددآغاز

توشیرین لب بیا قند من و قندان من باش

تنم لرزان چروکیده امیدم رفته برباد

منم چتر تو ای دلبر تو هم باران من باش

تو من شو، من تو خواهم شد از این وحدت چه خیزد؟

بیا پیر و مراد و مرشد عرفان من باش

 

 

 

*10

 

اگر اهل اخلاص و ایمان شویم

مصون از بلا های شیطان شویم

خدا حسن و زیبایی آرد پدید

نهد نیز در دست عاشق کلید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد