*1
قفس کی داند این مفهوم را ، شهبال یعنی چه
نه شهپر داند این معنا ، که بسته بال یعنی چه
که این بیگانگی در بطنِ تقدیرم رقم خورده
من آن مرغم ، که پیچیدی به دورش شال ، یعنی چه
طنابی بافتم با تار و پودی سست و پوسیده
که پابندم براین تقدیر بر اقبال ، یعنی چه
گذشت این عمر ، در هر سال و روز و لحظه ، تکراری
چه دانی بالِ رنگینم شود چون زال ، یعنی چه
سکوتی مُهر لب ها را ، به مُوم اندود می سازد
نگاهی خیره می میرد .... ، ببین بد حال یعنی چه
منظومه ی احساس
مجموعه اشعار کلاسیک
نویسنده : نیره فتحی
*غوغا
این طبع اشعارم ببین، با تو شکوفا می شود
باران احساسم ببین، با توست که دریا می شود
این اشتیاق قلب من هر روز تازه می شود
اینجا تمام واژه ها، با عشق زیبا می شود
در یک سکوت سهمگین، اینجا دلم جان می دهد
با عشق تو در این دلم، یکباره غوغا می شود
من که شبیه شب زده، چشم پُر آهم را ببین
این زخمهای کهنه ام با تو مداوا می شود
قندیلهای سرد دل، ذوب نگاهت می شود
جای زمستان ناگهان، فصل نفس بر پا می شود
غوغا درون سینه ام، جاوید ماند تا ابد
اینجا کویر قلب من، با تو مصفا می شود
ادامه مطلب ...
علی اکبر طاهری خوشرودی(عارف )
*1
یک چشمه زلال آب در خود دارد
انگورترین شراب در خود دارد
ای شرقترین نگاه جاری در من
چشمان تو آفتاب در خود دارد
*2
چشمی که بجای اشک خون می ریزد
اسرار نهفته اش برون می ریزد
عشقست ، نیازی به روان کاوی نیست
از حافظه ی بید جنون می ریزد
*1
شب نه آرام است و نه خیری در آن
ای برادر نکته ای گویم بدان
ما به تنهایی تن (تن )داده ایم
در ره معشوق خود سر داده ایم
دیده های ما پر است از انتظار
سینه ها سوزان و دلها بیقرار
بس که سر بر آستان ساییده ایم
بسکه هر شب تا سحر نالیده ایم
نای رفتن نیست ما را بیش از این
پای ما بند است با زنجیر کین
حسرت تنهایی و درد فراق
من همی گیرم سراغت تا عراق
فاش گویم با تو من تنها ترم
بی تو من شاداب و بس برنا ترم
من نه آن من باشم و تو بامنی
مثل کاه و دانه در هر خرمنی
این من من می فشارد سینه ام
می فشارد سینه ی بی کینه ام
کی جدا سازم من از من من تو را
کی رها سازم رها سازم تو را
قبل مردن کی توان تنها شدن
با وجود سایه ها یکتا شدن
تا توانی از زواید دور باش
از دو بودنهای خود معذور باش
تا توانی یکه و تنها بمان
از عرض بگذر و جوهرها بمان
ادامه مطلب ...
*1
درباور باغچه قرنطینه شده
باابرکبود،یاردیرینه شده
این خاک که بوی نم باران دارد
سنگی ست که مبتلای آیینه شده
*2
از آه دلم،سکوت من گویاتر
ای عشق!شدم ازخودِ تورسواتر
دیوارمن ازهمیشه کوتاه تراست
قلاب گرفته ام،بیا بالاتر
ادامه مطلب ...
*1
*1
وقتی دلی به وسعت دریا نیامده است
یعنی کسی شبیه تو دنیا نیامده است
دل دل نکن که فرصت دلدادگی کم است
امروز را بچسب که فردا نیامده است
تقدیر آدمی به خروج از بهشت بود
سیب از هوا به دامن حوّا نیامده است
رفتی و دائما به خودم طعنه میزنم
دیدی که عاشقی به دل ما نیامده است
باید برای زخم دلم چاره ای کنم
وقتی کسی برای مداوا نیامده است
دعای مادر
خوش بحال آنکه همراهش دعای مادر است
در شبستان اَدب ذکرش رضـای مادر است
چشم دل را رو به چشم انداز دنیا بسته است
مست و شیدای نگاه آشنای مادر است
میکشد مانند بلبل حسرت دامان گل
محو معنای حدیث دلربای مادر است
لذّت دنیای فانی را چو نیکو بنگری
چندروزی بیش نیست ، کانهم صفای مادراست
رنج دنیائی اگرکوهی بلا گردد ، چه بَاک
بر کسی که چتر مأوایش ، رَدای مادر است
ای که هستی غافل از انعام رب العالمین
بهترین ساغر تورا شهّد الـثـنای مادر است
ای سَلیم انـدر حصا ر شعـله های دهَـرهشت
کاهش سوز تن از لطف خُدای مادر است
ای که چون من جامهٔ حسرت به تن پوشیده ای
جنّت العلای رویائی ، سرای مادر است
*1
رقصاند ولی محترمانه، مارا
چرخاند کران تا به کرانه، مارا
آنقدر برای زندگی جنگیدیم
تا کُشت به رسم خود زمانه، مارا
*2
از عشق تو لبریز شده پاییزم
با غصه گلاویز شده پاییزم
آمیخته با عطرِخوشِِ گندم و سیب
بس وسوسه انگیز شده پاییزم
کتاب: سبز کم رنگ درختان مجموعه آثار شعر کلاسیک (غزل-رباعی-دوبیتی)
شاعر: آزیتا عبدالله پور
*1
در وصف نگنجی نه به شعر و نه غزل
با دلبریت شهره ی شهری به مَثل
می نوش شدی به کامِ ما دلبر جان
شیرین تر و دلچسب تر از شهد و عسل
*2
قمر در عقربی شد ماه آبان
و سرما میدهد بدجور جولان
خدایا آتشی از جنس امید
که تا شاید شود دلها فروزان
ادامه مطلب ...