*1
نهال بی برگ ما
ریشه دوانده به خامشی خاک
هزار هزار شعله برافروخته ،
به عطش میان سراب
نشد زنده نبض هیچ شاخه ای
بی نفس افتاده
سبزینه قامت جنگل
رقص سپیدار
بهار آمد و رفت
تیر رفت آن سوی خور
خزان هم میگذرد
در رویای باران
سرِ سوزان ،
دل آتشین ما
حدیث عشق می خواهد
وقت
وقت دلتنگی ست
چرا باران نمی بارد ؟
ادامه مطلب ...