مجله الکترونیک خوابگردها

مجله الکترونیک خوابگردها

آثار نویسندگان همراه با کتب مشترک و مجله الکترونیک خوابگردها
مجله الکترونیک خوابگردها

مجله الکترونیک خوابگردها

آثار نویسندگان همراه با کتب مشترک و مجله الکترونیک خوابگردها

معصومه زارعی(مریم)-17


*1

 

زندگی نقطه ی اعجاز همه پرگارهاست 

تلخ و شیرین دایره وصل همین اجبارهاست 

گاهی از سختی درون سینه زندان می شود 

هر نفس آهی بلند از تنگی و‌آزارهاست

گاه شادی چتر خود، ،روی دلت وا میکند 

یک دقیقه شاد بودن ارزشش دینارهاست

عشق اما یک تقارن بین صبر و زندگیست  

هرچقدر عاشق شوی زیبایشش صدبارهاست

درپناه عشق باشی دوری از هر درد ورنج

ظهر گرما بهترین جا سایه ی گلنارهاست

سعی کن در زندگی هر روز عاشق تر شوی 

ارزش انسانیت در قاب این افکارهاست

هرکسی عاشق شود نبض زمین در دست اوست 

شاهد این ادعا رقصیدن خودکارهاست

 

   ادامه مطلب ...

امیرمختار پولادرگ-1




*پیچک

همچو پیچک درد مان قد می کشید ،از پیش از این
بین بعضی ها  و ما  سد می کشید ، از پیش از این
درد   من   ،  درد  خودم  کَی  بوده ؟  میدانی  یقین
آه سردم ، گر  به سر حد می کشید ، از پیش از این
بغض هامان  را  فرو  خوردیم  و   دیدیم   این شرر 
زیر خاکستر چه بد  قد  می کشید ، از پیش  از این
گوی سبقت  را که شد  صاحب  ، به   ترفندی ، فلان
پیش ِ رویم  ، خط  ممتد می کشید  ، از پیش از ای
پوست    می انداخت   و   بی   التفات  و   همچنان 
نقشه ء  جدّ  و پدر جد  می کشید  ، از  پیش از این
من   شنیدم  ، شیخ  ما  در "  کلن  " و حین ِ بستری
بهر ما   نقشی  ز  مرقد  می کشید  ، از پیش از این
روز    ما    از    ثبت  تقویمی   ندیده   خیر   و   او
انتظار ِ  روز ِ  اسعد  می کشید  ،  از   پیش  از  این
عصر   یخبندان  مهر  است  ،  ای جماعت ،  آه ِ  من  
از  نهادم  سوی  سرمد  می کشید  ، از  پیش از این

 
ادامه مطلب ...

مرضیه کارخانه-17

*1

 

ذکر آمدنت

یخ بسته در نگاه زنی

که قطره قطره

فصل ها را ناز کرده بی قرار

 

می شود قانون عاشقی را بشکنی؟

در بهار نیایی؟

دیروز از بازارچه ی شهریور

دامنی از هزار رنگ خریده ام

بی شک

به دل هزار رنگت می آید

در پاییز بیا...

 

 

   ادامه مطلب ...

بهار ذوالفقاری-17

*1

 

نهال بی برگ ما

ریشه دوانده به خامشی خاک

هزار هزار شعله برافروخته ، 

به عطش میان سراب

نشد زنده نبض هیچ شاخه ای 

بی نفس افتاده

 سبزینه قامت جنگل 

 رقص سپیدار

بهار آمد و رفت

تیر رفت آن سوی خور

خزان هم میگذرد 

در رویای باران

سرِ سوزان ، 

دل آتشین ما

حدیث عشق می خواهد

 وقت

وقت دلتنگی ست

چرا باران نمی بارد ؟

 

 

ادامه مطلب ...

لاله جافی-17

*1

 

یک‌شب بیا به بزم من و ترک ناز کن

بیرون مرا ز ورطۀ سوز و گداز کن

گر سرو جلوه کرد و بر افراشت قامتی

شرمنده اش به جلوۀ قدّ دراز کن

با شمع هم بگو که ببند آن زبان سرخ

کمتر به نور و سایه تو افشای راز کن

خواهی که چشم بسته شود نرگس از حسد

از خواب ناز دور شو و چشم باز کن

با دیگران نه صلح بیاور نه جنگ پیش

تنها مدام بر سر من ترکتاز کن

هستند مهر و قهر تو یکسان به چشم من

بزم مرا اسیر تب سوز و ساز کن

کردم دعا برای تو در خلوت اینچنین:

یارب نگاه یار تو عاشق نواز کن

 

 

  

ادامه مطلب ...

سید هاشم موسوی-17


*1

 

گر تو خواهی میروم از این دیار

میکنم ویرانه ها باغ انار

تا رسانم در شب یلدا تورا

درّ و گوهر های زیبا، نار نار

 

میروم تا انتهایِ جاده ها

تا بگیرم از دلِ خورشید، رنگ

میروم آنجا که شبها پر غم است

تا بیارم ابرهایش را به چنگ

 

میروم تا ابتدای این جهان

من بگیرم سیب را از آن زمان

صبح فردا در سر راهت نهم

تا شوم در چشم تو یک مهربان

 

در شبی آیم بخوابت نازنین

تا بسازم عشق و رویایی چنین

بالِ پروازت دهم چون قو شوی

یک فرشته باشی اما در زمین

 

میروم تا هند و چین تا نپال

تا بیارم هر چه باشد قیل و قال

میروم کوه و در و دشت و سما

گنج قارون آورم بهرِ وصال

 

میروم شب بو شوم من در پگاه

خوشه خوشه گل همی باران دهم

یاد قولم در نگاهم تازه شد

آمدم تا زیر پایت جان دهم

 

  

ادامه مطلب ...

محمدباقر انصاری-17

پدرم      

 

پدرم  تا به کجا  از تو  نباشد  خبری

چه کنم گر نکنم در ره تو سینه دری

چهرهام زرد و پریشان شد و خشکید دلم

بعد آن  روز که  رفتی ز سرای   پدری

همچو من خسته شده کهنه سرای پدری

گشته ماتمکده و  نیست  ز شادی اثری

در هوای تو چنان سوخته این سینهی من

که به افلاک رود نالهام از خون جگری

بعد ازاین با غم عشق توشوم هم صحبت

من و  تنهایی و   پاییز و غم   بیثمری

همه  جا بانگ  غم و ماتم و اندوه  به  گوش

میرسد ناله به عرش و فلک از چشم تری

اشک من جمع شده گوشهی  چشمم به خفا

سایهای مانده خیالم که شده اشک تری

دل باقر همه شب پر شرر و سوز و گداز

بغض   سنگین  گلویم  نشود  مختصری

یار خوبم به دلم چنگ نزن بهر خدا

دامنت خیر و خوشی باشد و نیکی  ببری

 

  

ادامه مطلب ...

الهام موسوی (الیصابات)-17

*1

 

چون آتشی و شعله خریدم که بمانی 

بر شعله چو پروانه پَریدم که بمانی 

آغوش پذیرای من و حرف و خیالت

چون خاطره در لحظه رسیدم که بمانی 

ای عشق مگو بر لب غمگین تو گواهی 

من نیز دل از جمله بُریدم که بمانی 

حرفی به دلم هست که مانند زلیخا 

یوسف شدی و جامه دَریدم که بمانی 

هم می گذری بی خبر از آه دل من 

هم در پی ات آواره دویدم که بمانی 

 

 

 

  

ادامه مطلب ...

فرزانه نیکنام-18


می‌نشینم در کنار رودخانه ساعتی

کاین شتاب، آرام از عمرم بگیرد سبقتی

در خطوط چهره‌ام پیداست رد این گذر

ترس می‌افتد به جانم بی‌کلام و صحبتی

آبِ جوی رفته دیگر بر نمیگردد دریغ

لحظه میمیرد، ندارد پای ماندن فرصتی 

خنده‌ام می‌گیرد از دنیای مکاره چنین

می‌برد عمر گران‌مایه، چه ارزان‌قیمتی

کاش در هر قطره می‌شد از سفر چیزی نوشت

راز سرخیِ غروبم را، به اندک مدتی 

برگ برگ زندگی را پاره پاره آب برد

می‌رود در دل روانه سازد از نو رغبتی

میخورد افسوس قلبم از غمی سنگین، چرا 

چُون ندارد روزگار آرامگاهِ راحتی

 


2

به کم راضی نباشم، بیشتر خواهم

تو بسیاری...، ترا از پیش‌تر خواهم

دل از سختی و دشواری نمیترسد، به جان تو

چو زخمی از تو باشد، ریش‌تر خواهم


 

ادامه مطلب ...

لیلا موسوی-18



آه در سینه و از آن غم پنهان گفتم

با لبی بسته غمم را به تو جانان گفتم

با تو از عشق چنان حرف زدم بی‌پروا

همه‌ی حِسِ خودم را به تو آسان گفتم

تا که گفتی سخن از درد، صدایت کردم

دردهایت به سرم، با تو زِ درمان گفتم

کفر چشمان تو آلوده‌ی عشقم کرده

من به پاکی تو از آیه‌ی ایمان گفتم

دیگران وصف تو را پاورقی می‌گویند

مَنِ بیچاره به اوصاف تو دیوان گفتم

صد غزل، چند رباعی و دوبیتی، افسوس

بارها گفتم و انگار که هذیان گفتم

آمدم تا که بگویم غزلی از چشمت

تو نبودی و غمم را به بیابان گفتم

رفتی و هر چه نوشتم ز تو و حال دلم

شعر تر بود که با حضرت باران گفتم



2

تو قرار دلِ لیلایِ پریشان شده‌ای

بعد از آغاز همین عشق، تو پایان شده‌ای

گر تو مجنونی و من، عاشق و لیلای توآم

در همان وسعتِ رویا، تو بیابان شده‌ای


 

ادامه مطلب ...